لطیفه
 
reference
برچسب:, :: ::  نويسنده : amir

 شعبده بازی روی صحنه هنر نمایی میكرد كه ناگهان گفت :حالا یك خانم بیاید روی صحنه تا من كاری كنم كه غیب شود !

ناگهان مردی از میان جمعیت برخاست و گفت:آقای شعبده باز !قربان چند لحظه صبر كن تا من بروم مادر زنم را بیاور!

 

 

بهرام :در منزل ما حكومت با من است من فرمان میدهم و زنم اطاعت میكند مثلا دیشب ساعت11 به زنم گفتم باید فورا برای من آب گرم آماده كنی و او ظرف چند دقیقه آن را تهیه كرد

مهران:واقعا عجیب است ولی تو نصفه شبی آب گرم واسه چی میخواستی؟

بهرام:آخه من عادت ندارم ظفا رو با آب سرد بشورم

 

پدری با پسرش راه میرفتند كه پدر به داخل چاهی افتاد

پس لب چاه اومد گفت :بابا جایی نرو من میرم طناب بیارم و تورو بیرون بكشم

 

سعید:من دیروز هزار تومن با آواز خوندن كار كردم

وحید:چطوری؟

_پدر 100تومن داد كه من بخونم همین كه خواستم خونم مامانم 900تومن داد كه دیگه نخونم!

 

زن :عزیزم تو زن باسواد دوست داری یا خوشگل؟

شوهر: هیچكدوم عزیزم من تورو دوست دارم!!!

 

معلم ورزش:چه كسی میتونه از دم بوفه تا دستشویی رو تو 4ثانیه بدود؟

دانش آموز:آقا اجازه ؟ كسی كه با غذای بوفه اسهال گرفته باشه !!!

 

روانپزشك به احمد گفت:باید به ریش مشكلات خندید تا آن هارا از بین برد

احمد:آقای دكتر مشكلات من زن و مادرزنم هستند كه هیچكدام ریش ندارند!

 

احمد:مامان من برم با اكبر بازی كنم؟

مامان:نه پسرم اكبر بچه خوبی نیست آدم باید همیشه با وست بهتر از خودش بازی كنه

احمد:پس بذارید اكبر بیاد با من بازی كنه!!!

 

مادر:احمد اگر من به تو 10تا بادوم بدم كه آن ها را مساوی با جواد تقسیم كنی چند تا به اون میدی؟

احمد:3تا

:ببینم مگه تو حساب بلد نیستی؟

:چرا مامان بلدم ولی جواد كه بلد نیست!!!

 

پسر كوچولو در حالی كه زار زار گریه میكرد وارد تاق شد مادر پرسید:

چی شده؟

:مامان من الان اون اتاق بودم دیدمبابا میخواست تابلویی به دیوار بكوبد كه چكش رو محكم كوبید رو انگشتش

مادر ناراحت شد و گفت:پسرم تو نباید تا این حد احساساتی بشی

درستش این بود كه تو به پدرت میخندیدی

پسر كوچولو گفت :مامان منم همین كارو كردم

اونوقت بابا عصبانی شد و ك كشیده محكم تو گوشم زد!!

 

مادر:حسن چرا چشماتو بستی و جلوی آینه وایسادی؟

حسن:خب میخوام ببینم وقتی خوابم قیافه ام چه شكلیه!

 

قاسم:مرد ناحسابی حالا زنت از پله سقوط كرده تو برای چی سرت رو محكم كوبیدی به دیوار؟

ناصر:آخه دیدم بعد از سقوط بازم سالم از جاش بلند شد!!!

 

آقا سینا چرا امروز اینقدر ناراحتی؟

آخه مادرزنم از نردبان افتاده و پایش شكسته

خب تو كه دوستش نداشتی؟ پس چرا ناراحتی؟

بله درست است ناراحتم چون موقعی از نردبان افتاده من تو خونه نبودم تا این منظره را تماشا كنم و لذت ببرم

چون از این شانس ها فقط یك بار در خونه آدمو میزنه!

 

نویسنده:حسین كریمشاهی بیدگلی

كتاب:لطیفه های خانوادگی

با تشكر از مونا •••••••••••



نظرات شما عزیزان:

نام :
آدرس ایمیل:
وب سایت/بلاگ :
متن پیام:
:) :( ;) :D
;)) :X :? :P
:* =(( :O };-
:B /:) =DD :S
-) :-(( :-| :-))
نظر خصوصی

 کد را وارد نمایید:

 

 

 

عکس شما

آپلود عکس دلخواه:





درباره وبلاگ


به وبلاگ من خوش آمدید. این وبلاگی است که در مورد همه چیز اطلاعات داریم و امیدوارم از این وبلاگ خوشتون بیاد و به دوستانتون و هر کسی که میشناسید معرفی کنید. در ضمن نظر دادن یادتون نره. ممنون از وقتی که گذاشتید.
آخرین مطالب

پيوندها


تبادل لینک هوشمند
برای تبادل لینک  ابتدا ما را با عنوان مرجع و آدرس shadow20.LoxBlog.ir لینک نمایید سپس مشخصات لینک خود را در زیر نوشته . در صورت وجود لینک ما در سایت شما لینکتان به طور خودکار در سایت ما قرار میگیرد.





نويسندگان



ورود اعضا:

<-PollName->

<-PollItems->

خبرنامه وب سایت:

برای ثبت نام در خبرنامه ایمیل خود را وارد نمایید




آمار وب سایت:
 

بازدید امروز : 100
بازدید دیروز : 25
بازدید هفته : 152
بازدید ماه : 271
بازدید کل : 32367
تعداد مطالب : 272
تعداد نظرات : 6
تعداد آنلاین : 1



Create your flash banner free online Check Google Page Rank

javahermarket

آپلود رایگان عکس
« ارسال برای دوستان »
نام شما :
ایمیل شما :
نام دوست شما:
ایمیل دوست شما:

Powered by ParsTools

Free SEO Tools

Generate your flash banner free online