reference
برچسب:, :: :: نويسنده : amir
" یکی بود،یکی نبود.در یک سرزمین دور افتاده پادشاهی بود که علاقه ی بسیاری به پرندگان شکاری داشت.او در دربار خود دو عقاب بسیار زیبا داشت.یکی از آنها هر روز در بلندای کاخ زیبای پادشاه به پرواز در می آمد و هر بار با بر چنگ داشتن شکاری،بازگشت پیروزمندانه ی خود را جشن می گرفت.پادشاه از دیدن توانمندی های بالای عقاب خود بسیار خوشحال میشد.اما در مقابل عقابی دیگر قرار داشت که روی شاخه ای تنها نشسته بود و هیچ تلاشی مبنی بر گشودن بال های توانایش،برای به پرواز در آمدن از خود نشان نمی داد و این سکون،پادشاه را بسیار ناراحت می ساخت.به همین دلیل به دستور پادشاه کشاورزی را به دربار آوردند که مدعی بود " دوای درد پادشاه " در دستان اوست.چند دقیقه پس از ورود کشاورز به قصر،پادشاه هر دو عقاب را مشاهده کرد که در بلندای آسمان به پرواز در آمده اند و جهان را زیر بال های قدرتمندشان سیر می کنند.پادشاه با تعجب از کشاورز پرسید:" چه جادو و حیله ای را به کار گرفتی،تا توانستی او را مجبور به پرواز کنی؟" کشاورز با لبخند گفت:"سرورم هیچ جادو و مکر و حیله ای در کار نبود،من تنها شاخه ای که پرنده روی آن نشسته بود را بریدم،وقتی پرنده دید راهی جز پرواز ندارد بال های خود را گشود و با تمام اشتیاق به پرواز در آمد. عقاب توانایی پرواز داشت اما تکیه بر جایگاهی سست ،او را از به پرواز در آمدن محروم ساخته بود" نکات اخلاقی و آموزنده:" بسیاری از ما آدم ها درست مثل عقاب گوشه گیر هستیم،و با وجود داشتن توانای های بسیار،تکیه بر جایگاه سست را به حکم عادت،به سیر در جهان و به پرواز درآمدن در آن ترجیح می دهیم،و اینجاست که شکستن شاخه ها به دست حکیمی حاکم آغاز می شود. پس اگر روزی دیدی شاخه ای سست زیر پایت شکسته شد( در زندگی با مشکلی مواجه گردیدی) بدان که خداوند می خواهد با گشودن بال های افکارت،پرواز در جهان موفقیت را به تو بیاموزد.پس بیا به هم قول دهیم زین پس وقتی شاخه ای سست در زندگیمان شکست،با تمام آرامش بال هایمان را بگشایم که جهان در تسخیر توانای های خداگونه ی ماست. مهم این است که با توکل به خدا و ایمان به اعتماد به نفس خود،بال های علم و عملت را بگشای،آنجاست که با به پرواز در آمدن در دنیای سرشار از زیبایی ها،موفقیت های نامحدود را با چنگال توانایت،شکار خواهی کرد نظرات شما عزیزان:
موضوعات
آخرین مطالب
پيوندها
نويسندگان
|