reference
برچسب:, :: :: نويسنده : amir
نگاه آرین رو از توی آینه روی صورتم احساس میکردم که گفت تو چرا انقدر بداخلاقی سر صبحی؟ چون نمیخواستم بیام و تینا به زور اوردتم! آریا در ادامه حرف من گفت منم همین طور اما آرین ول نمیکرد که اخه تو این گرم کجا بریم؟! تینا با شکایت به ما نگاهی کرد و گفت وای چقدر غر میزنین حقتون بود میزاشتیمتون خونه می پوسیدین همون جا ! نظرات شما عزیزان:
موضوعات
آخرین مطالب
پيوندها
نويسندگان
|